من معتقدم که انسان ها مانند آتشفشان ها هستند ؛ در درونشان چیزهایی دارند که در فقط کمی لرزش یا حتی یک جرقه ی بسیار کوچک لازم است ، تا هر آنچه در درون خود دارند ، بیرون بریزند ... برای اینکه این نظرم رو اثبات کنم یه خاطره از خودم براتون نقل می کنم :
حدود چهار - پنج سال پیش بود که یکی از اساتید معزز! که ترجمه های بسیار وزینی! بر کتاب های "جبران خلیل جبران" نوشته و چاپ و منتشر کرده بودند، اصرار داشتند که بنده کتاب ترجمه شده توسط ایشان را نقد نمایم . بنده
هم در جواب اصرارهای ایشان عرضه داشتم که : "آقای دکتر!! کدام یک را نقد کنم؟ داستان را ، یا نویسنده ی آن را ، یا ترجمه را و یا مترجم را ؟؟!" آقای دکتر که انتظار چنین جوابی را نداشتند فرمودند: "مثلا
مترجم را چگونه می خواهی نقد کنی؟!" و بنده هم با کمال خونسردی بار دیگر عرضه داشتم که : "معمولا افکار هر کس در سخنان و یا نوشته های او هویداست ، درست مانند مقدمه ای که مترجم این کتاب (منظورم خود آقای دکتر!! بود) بر کتابش نوشته است" (لازم به ذکر است که ایشان در مقدمه ی این کتاب با عنوان "نامه ی بال شکستهای به عنقای بالگستر" ترجمه ی کتاب را به دکتر! "عبد الکریم سروش" تقدیم نموده بودند!!! و منظور از "عنقای بال گستر" نیز شخص شخیص دکتر سروش می باشند) در همین زمان بود که آقای دکتر به ناگاه رنگ رخسارشان رو به کبودی گذارد و دقیقا مانند یک آتشفشان ، از درون منفجر شدند ولی فقط به دلیل حضور بسیار میمون و مبارک چند تن از دوستان ، گدازه های این انفجار به ما نرسید ؛ و ما به خیال خودمان ضربتی زدیم و برنده از میدان بیرون آمدیم ولی در انتهای ترم ، تازه موج انفجار ایشان و نیز گدازه های آتشفشان درونشان ، به ما رسید و ما را از هر دو درسی که با ایشان - به اجبار - برداشته بودیم ، مردود فرمودند ؛ و البته این کار نشان دهنده ی میزان عصبانیت استاد معزز! و نیز میزان (با عذرخواهی فراوان از جامعه ی اساتید) بی جنبه بودن ایشان بود . تا ما باشیم و دیگر سر به سر آتشفشان ها نگذاریم !!
حالا شده است حکایت دوستان ما (در داخل و خارج از مجلس شورای اسلامی) که جرقه هایی نه چندان کوچک را در اطراف برخی آتشفشان های روزگار ایجاد کرده اند و آنها را به لرزه در آورده اند ... و این آتشفشان ها آنچه در درون خود دارند را دیر یا زود بر سر اطرافیان خالی خواهند نمود
خلاصه
ی مطلب اینکه برخی دوستان از واکنش بعضی! از نمایندگان مجلس متعجب شده اند ، ولی من فکر می کنم که اصلا جای تعجب ندارد ، چرا که خودشان (=خودمان) باعث این گونه واکنش ها شده ایم ؛ و البته این واکنش ها هم ، در حقیقت بروز لایه های نهانی شخصیت افراد است ، که در اثر فشار ، مانند یک آتشفشان مجبور به خروج شده است .
بدایه بدایة یعنی آغاز ... مانند غنچه که آغاز یک گل است ... یا طلوع که آغاز یک روز ... من و تو در آغاز یک راهیم ... کاش راهنمایی بیاید و دستمان گیرد ... فعلا همین ... التماس دعا